به پای جنگِ شیخ و خواجه میسوزند رعیت ها...

به نام خداوند ستار العیوب

آدم به دو گونه می تواند یک سر و گردن بالاتر از رقبایش باشد!:
1- اینکه چنان تلاش کند در بالا کشیدن خودش که آخرش به حق واقعیش برسد و دیگران تحسینش کنند.
2- اینکه چنان تلاش کند در پایین انداختن رقبایش تا بالاتر قرار گیرد که آخرش دیگران تحسینش کنند.
در اولین گونه هدف "تعالی" است و در دومین گونه هدف "تحسین شدن"...
اولین گونه برتری پایدار است و دومی برتری ظاهری و فانی.
به بعضی ها باید گوشزد کرد که آقا! شما کار خودت را بکن، ببینیم چند مرده حلاجی!!!

این غزل برسد به دست شیخ و خواجه! که مهم را بر اهم ترجیح ندهند و مدام به حاشیه نروند که دست آخر دودش به چشم مردم برود.

منال از دیگران تا وا کنی از سر عیوب خویش...


چنان تلخ است کام ما، که بیش از این نخواهد شد

و زین حلوا و حلوا کردنت شیرین نخواهد شد

به واقع گر طلا هستی، بد از مس گفتنت از چیست؟!

که مس با ادّعا هرگز دُرِ زرّین نخواهد شد

برو ای شیخ! وا کن شوخ از موی پریشان ها

که جرم خواجه با این حرف ها تبیین نخواهد شد

مگو از  کرده های اندکت در اولین منبر

که مُشک از گفته عطّار عطرآگین نخواهد شد

بگو زین پس چه خواهی کرد در آبادی خاکت

که با یک گل بهار بیشه ات تضمین نخواهد شد

منال از دیگران تا وا کنی از سر عیوب خویش

که رفع فتنه ها با ناله و نفرین نخواهد شد

مربع

به پای جنگ شیخ و خواجه میسوزند رعیت ها

صلاح مملکت در این میان تامین نخواهد شد


مجتبی نادری طاهری(موج)

سبز و سپید و سرخ ما در ریشه ها باقی است...

به نام خداوند عشق...
سلاخان زمانه سروهای زمانه را تبر می زنند، غافل از آنکه ریشه های عشق در اعماق این خاک تا ابد تنیده است...
در محکومیت عملیات های تروریستی معاندین انقلاب و اسلام و دست نشانده هاشان (به ویژه واقعه دردناک  کشتار بی رحمانه هموطنان عزیزمان در بیروت)غزلی تقدیم می کنم.
خداوند روح همه شهیدان انقلاب را شاد کند و ما را نیز به فیض شهادت نائل گرداند انشاالله...

ریشه ها باقی است...
o    تقدیم به موسی دوران، حضرت روح الله(ره)...
 
موسای دوران! رفته ای، اما در این سرما
هُرم نفس های تو روی شیشه ها باقی است
ترس از غیاب یار و جهل سامری هرگز
اندرزگو رفته ولی اندیشه ها باقی است
شیران سفر کردند اما تیره هاشان هست
گربه سیاه گرگ ها در بیشه ها باقی است
عشق است و سختی هست و راه بیستون در پیش
فرهاد ها رفتند اما تیشه ها باقی است
بگذار سلّاخی شوند از ساقه صدها سرو
سبز و سپید و سرخ ما در ریشه ها باقی است
آینده از آن دل آیینه ای ماست
تا رسم و آیین شهادت پیشه ها باقی است

مجتبی نادری طاهری