های هیتلر...!

اینبار برای کودکانی می نویسم که جزغاله شده اند، اگر دغدغه شما هم هست بخوانید...

کشش نمی دهم شعر سپیدی و بس ...

فقط اگر دوستی ترجمه اش کند به انگلیسی بد نیست(اجرش با امام زمان عج)

***********

های هیتلر!

های موسولینی!

های صدام!

های اوباما!

هاب بانکی مون!

های راخین!

های های سوختم...

می سوزند و می سوزم از اینکه

های های کودکان و زنان بیگناهی که

در میان هیاهوی المپیک گم شده است را

هیچ کس نمی شنود

میان مار

گزیده می شود در میان مارهایی که

اژدها شده اند این روزها!!!

و آتش از دهانهای خون آلوده شان می جوشد،

ما که ککمان هم نمی گزد!!

عصای موسی کجاست؟!!!

آهای سازمان های ملل به اصطلاح

"هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی!"

"سرها در گریبان است"

آهای خدا!

آهای بودا!

آهی انسانیت خالی!

آهای آزادگی لا اقل!

در جزیره آدمخوارها کباب آدم می دهند

بفرمایید افطار!...

هوا ابری نیست...

همه هوای هم را دارند...

همه اروپایی ها

همه نازی ها

بریتیش ها

و حتی صهیون ها

عرب ها هم هوای همه آن ها را دارند!!

که مبادا مسلمانی از قلم بیفتد!

های ملک عبدالله!

هیهات من الذله

هیهات...

ارتش سرخ

ارتش سرخ شده های میانمار

ارتش مستضعفان

روزی، های های آه هایش

خواهد گرفت دامن همه را

که حرفی برای گفتن ندارند

آهای خدا!

آهای بودا!

آهای انسانیت خالی!

آهای آزادگی لا اقل!

سری بچرخانید...

میانمار آتش گرفته!

انسانیت سوخته!

ما که ککمان هم نمی گزد!!!...

خاک بر سرت کردند...!!!

امروز به روزم با قصیده ای سرخ!

با نظراتتان هلم بدهید!

 

بیا به به عشق جماعت فقط قلم بزنیم

 

چطور شد که تو را میز پرورت کردند

دچار صندلی و حکم و دفترت کردند

به راه پول کشیدند پای پاکت را

به حرص  پست و مقامی تو را خرت کردند

برای آنکه تو در جرمشان شریک شوی

درون مدرسه کبر مبسرت کردند

تو را برای سواری گرفتن از قلمت

برای موعظه جهل منبرت کردند

در ابتدا به خیال تو بال و پر دادند

سپس به دست خودت خاک بر سرت کردن

تو ازمون و خطای گناهشان شده ای

پس از شکفتنت از ترس پرپرت کردند

به خواب رفته ای و غصه زمانت نیست

ز قصه های قشنگی که در سرت کردند

خیال کرده ای آن ها صلاح می خواهند

ولی تو را به همین شیوه کافرت کردند

برای مردم مستضعفت شعار نده

خیال هم نکنی زود باورت کردند

برو برو که تو همرنگ شاه ها شده ای

تو را به زور زر زور سرورت کردند

ببین مقابل تو می کشند عزت  را

به پشت خسته این خلق خنجرت کردند

و تا تو انس گرفتی به کوری و کریت

برای بازی بیداد داورت کردند

تو کی از این همه تزویر باز خواهی گشت

تویی که رو به تباهی مسافرت کردند

بیا به به عشق جماعت فقط قلم بزنیم

نگو که منبریان عقل محورت کردند

که هرچه داری از این مردم است، مدیونی

تویی که هیچ نبودی و شاعرت کردند

                                      م. نادری